باور چیست؟ از کجا سر چشمه می گیرد؟
باور <چیزی را حقیقی انگاشتن> است...
::
حقیقت آن است که, شخص باید اقیانوس باشد تا جوی آب آلوده و کثیفی که به آن وارد میشود او را نیالاید...
::
خطرناک زندگی کنید!
::
نیچه

> برچسب‌ها
> لینک‌ها

 

 

علف های یخ زده

 

خودتخریبیِ خاکستری

سنگ/ کاغذ/ قیچی/

پروژه های ناتمامِ کشتار/ عرض های فرمایشی

راهرو های خاکستری رنگِ بی انتها

پوزخندِ انبوهِ درهای بسته

و حجم تعجب برانگیزِ کلید های گم شده...

قدم های منجمد / مهره های متورم از جنایت در شطرنج

ناله های حین سکس/ شهادت دروغین چند قطره خون در دادگاه

دگمه ای سیاه به نیابت از چشم های پوسیده ی من

داوطلب دیدن می شود...

سیم های زنگ زده ی  ساز می شکنند

و جهان در سکوت سیاهش، کور می شود...

حلقه های توانای دار / رابطه های افلیج را درمان می کنند

و انگشتان سربریده

از حقِ لمسشان صرف نظر می کنند

 

آسمان آسم دارد

سرفه های مسمومش را می بوسم...

شیر بر سبیل های سیاه مردی، می ماسد/ مادر فراموش می شود

زنی فاحشه/ بی پروا

خنده های چسبناکش را

بر سینه های عریان مردی می پاشد...

پره های بادبزن/ له له های تابستان را

ناجوانمردانه سر می بُرَد

و کتف من، همچنان از درد می نالد...

موشک ها سیارات را با پرچمی مضحک فتح می کنند

مردی از ناخوشیِ چشم هایم سرخوش می شود...

و ماهی ها همچنان کشتی های مغروق را

آبستن نسلِ مبارزِ فردای خود می کنند...

 

زنی از غار، خدا را فُحشباران می کند

و پستان هایش را در صحرا

پیشکش عقرب های تشنه می سازد...

 

هیئت عزاداران

دهشتِ مشترکِ " نبودن" را جشن می گیرند...

و پنهانی مادر مقدسشان را تمسخر می کنند

که هرگز نفهمید

مرد چیست...

 

مارش عزا تمام شد/ می شود/ خواهد شد

من هنوز در آرزوی آوازی نو

قندیل های حنجره ام را

خورد می کنم...

 

هوا همچنان سرد است

 

 

 

( تهران- یکشنبه 18 اسفندماه 1387 – 8:50 شام- جایگاه –  درد گردن همیشگی )

 

 پ.ن: عکس از خودم

 

دوشنبه دهم فروردین ۱۳۸۸  11:30  سارا محدث   


طراحی شده توسط توسط بلک تم