باور چیست؟ از کجا سر چشمه می گیرد؟
باور <چیزی را حقیقی انگاشتن> است...
::
حقیقت آن است که, شخص باید اقیانوس باشد تا جوی آب آلوده و کثیفی که به آن وارد میشود او را نیالاید...
::
خطرناک زندگی کنید!
::
نیچه

> برچسب‌ها
> لینک‌ها

 

 

می توان نتوان

 

دزدیدند!

در واپسین نفس کش های تموز،

برگه های بازجویی

اثرِ انگشتانم را دزدیدند...

 

دزدیدند!

شانه های بانوان سیبری

از دُم روباهان سردسیری

زندگی را دزدیدند...

 

می توانی مرا

عطر فروش دوره گردی فرض کنی

که لابه لای شیشه هایش

بوی مزارع گندم را احتکار می کند...

 

می توانی مرا

مرد بوالهوسی فرض کنی

که با شکفتن یک گل

تحریک می شود...

 

می توانی مرا

شعبده باز عاطلی فرض کنی

که روح نابخشوده اش را

زیر جادوی کلاهش/ به حقه ای ناچیز

غیب می کند

 

می توانی تمام می توان هایت را نتوانی/ حتی

 

نمایش آغاز شد:

نخ خورشید بالا!

می خواهم امروز

خوشبختی را بطری شراب مهمان کنم

خوشبختی که مست شود، تازه خوشبخت می شود

با نمک نیست؟!

 

می خواهم امروز

برای تمام مسافران از پل گذشته

کودکانه دست تکان دهم...

برای تمام ترن ها/ گورستان ها/

برای تمامِ تمام ها...

 

بی سلام و صلوات هم می شود

از پاییز به زمستان رفت

کافیست گره ابروانت را نخ کِش کنی و

و از نو ببافی

کافیست

دل را به

یک  لیوان شکلاتِ گرم

                          و

یک جفت دستکشِ نرم

خوش کنی...

 

ببخشید... کسی چیزی را دزدید... ؟ !

 

 

 

( تهران -  چهارشنبه 29 آبان ماه 1387 – 4:50 عصر – جایگاه – شوپن/ پاییز/ ا.م )

 

پ.ن: عکس از خودم

پ.ن: شنیدن فایل صوتی/ شعر می توان نتوان/ کلیک/

 

جمعه چهارم بهمن ۱۳۸۷  11:18  سارا محدث   


طراحی شده توسط توسط بلک تم