
تداوم متزلزل سایه ها
آنگاه که انقلاب در چشمانت سرخ شود
و دختران بی چهره/ دامن دریده
آرام از نیمکره ی شب های ابدی بیرون خزند
و سپیدران ها شان را به آتش مکافات سرخ کنند،
تو در چرخشی بی مقصود حول گیجگاهت
به تصویری نامانوس از لرزش های شهوت
در اندامت رسیده ای...
درختکی خواهی کاشت
هر سال اندامت را به اندامش می آمیزی
و قد می کشی...
سیاهی و روشنی بر شتاب چرخش هاشان می افزایند
زمان در اصطکاک باد آتش می گیرد
و سبد نیازهای تو
به فاضلابی انباشته از بیهودگی طعنه خواهد زد...
یکشنبه های صلح
یکشنبه های آرام و مطبوع
یکشنبه های دود و شعله ی لرزانی که سال ها پیش
انگشتان مرد مرده را تا مغز " نتوانستن " سوزانده...
سال های جنگ بود
سال های اضطراب و سال های نبودن
کسی در آستانه ایستاده
و مردی تنها
از مسیری همیشگی
فکر هایش را تا خانه همراهی می کرد...
سال های جنگ بود
و زنی در آبریزگاه
به جستجوی لخته ای انسان نما اشک می ریخت...
روشنی و سیاهی بر شتاب چرخش هاش افزوده بود
و احجام در حجمه ی جمجمه کناره می گرفت
و چراغ های برج بلند
هر شب در تناوبی، چونان زندگی
بیهوده روشن و خاموش می شدند...
در این بیداری باور می کنم!
انگار هدف یا ایمانی ساختگی
مانند خوابی گرم و آرام در عمود یکشنبه
انتظار مرا می کشیده...
انگار حفره هایی که شاید به نور می رسیدند روزی
از میان انگشتان به نیستی می لغزیدند...
انگار فکر به راه مستقیم نمی رفت
انگار آن زنآرام سیاه پوش
به باور، هدف و بیداری
از سالیان دور عزادار بود...
از انقلاب گذشته بود
آفتاب سرد می وزید
و دختران باردار
چونان چهارپایانی فاسد میان رشته های فکرش مرده بودند
از آن مرد می گویم!
مردی که یخچشم هاش تباه بود و
دختران باردار
چونان چهارپایانی فاسد
میان رشته های سبز فکرش
مرده بودند...
سال های جنگ بود
سال های انقلاب
سال های تکرار
سال های امید
سال هایی که زمان در اصطکاک باد
آتش گرفته بود...
( تهران-یکشنبه 15 اردیبهشت ماه 1392- 9:50 شام- جایگاه- ستاره های مرده و روایت دستان نا اهل)
پ.ن:عکس از خودم با نام Decentralized truth
پ.ن: در صورت باز نشدن عکس از فیلتر شکن استفاده کنید.
پ.ن: On the nature of daylight by Max Richter