
انگار اشکال از نغمه ایست
که در آنِ مُردنت به دهانم می پیچد...
ناگاه طعم زنی زیر دندان هایت ترشح می شود
و به زندگی طلوع می کنی...
نگاه می بازم
به آغوشی که تن می کنم
از فراخِ دستان تو...
دگمه ای به دگمه ای
به حقیقتی که استتار می شود انگار...
به ساعتی
که شغل می شوم
و گاهی تکه ای موهوم از زنم
به چشم کارمردم جرقه می زند...
کنار ستونی ایستاده ام
انگار تقلید کنم...
می تپم بی آنکه رفتنت را شنیده باشم
یا شعاعی از روحم را
از اتاقی به اتاقی تابیده باشم...
در دایره ای نوین
زنی نوین از زنانم را
به محیط مردمانی نوین
خواهم رقصاند
از تو خواهم پرسید
به فراموشیِ لمسِ پوستی که بر تنم مرده
پوسته ی جدیدم را چگونه می یابی؟
و تو خانه ای در سیاره ای جدید
ساخته ای انگار
انگار اشکال از نغمه ای بود
که در آنِ مُردنم به دهانت پیچید...
(تهران - چهارشنبه 9شهریورماه 1389- 8:26 شام- جایگاه- مردی که فاحشه شد...)
برای شنیدن فایل صوتی این شعر کلیک کنید...
پ.ن:کامنت ها خصوصیست
پ.ن:عکس از خودم